دستم به دامانت مرو آتش مزن بر جان من جانم به قربانت بيا امشب بمان مهمان من دستم به دامانت مرو آتش مزن بر جان من جانم به قربانت بيا امشب بمان مهمان من سر در گريبانم مرو مشتاق و حيرانم مرو يارا پريشانم مرو بر هم مزن سامان من يک روز میآيی که من دل کنده ام از جان و تن میجويیام از پيرهن کو يوسف کنعان من(۲) ای نازنين بی وفا دير آمدی حالا چرا ای نازنين بی وفا دير آمدی حالا چرا ديگر نمیيابی مرا جانا رها کن جان من(۲) ديروز و امروزم ببين حال شب و روزم ببين چون شعله میسوزم ببين کو ابر من باران من ديروز و امروزم ببين حال شب و روزم ببين چون شعله میسوزم ببين کو ابر من باران من(۲) باران من باران من