در چشمت دنیایی از لطف و زیبایی بر رویت سایه ای از عشقی خدایی امروزت را سرشار از شور کودکی فردایت را روشن با نور دانایی می بینم، می بینم، می بینم ♪ با نرمی در گوشت لالایی می خوانم جسمت را پاره ای از قلبم می دانم با رنجت قلب من می لرزد، می لرزد با اشکت با آهت می گرید چشمانم ♪ چشمت را بر دنیا، بر زشت و بر زیبا می خواهم بگشایی، دریابی فردا را فردایی که در راه داری تو فرزندم فردای آینده، فردای ناپیدا