آمد از ره پیک بهاران آمد بخشد مژده به یاران آمد از ره پیک بهاران آمد بخشد مژده به یاران گلبن خوش خبر تا ز سفر آمد گل روی تو هم پیش نظر آمد گلبن خوش خبر تا ز سفر آمد گل روی تو هم پیش نظر آمد دیشب وقت سحر مرغکی از گلستان گفتا شد گل نازی نزد باغ و بستان خیز تازه گل عهد کهن وفا کن در باغ و چمن بزم طرب به پا کن با من این همه عشوه روا نباشد کم کن عشوه را یا دل من رها کن خیز تازه گل عهد کهن وفا کن در باغ و چمن بزم طرب به پا کن با من این همه عشوه روا نباشد کم کن عشوه را یا دل من رها کن شبنم شوید چهره گل را پر شد از گل دامن صحرا شبنم شوید چهره گل را پر شد از گل دامن صحرا به تمنای دل گردش صحرا کنم گله در پیش گل از تو فریبا کنم به تمنای دل گردش صحرا کنم گله در پیش گل از تو فریبا کنم آن گلچهره که بر سبزه گره ببندد بگشاید گره از دل چو به من بخندد خیز تازه گل عهد کهن وفا کن در باغ و چمن بزم طرب به پا کن با من این همه عشوه روا نباشد کم کن عشوه را یا دل من رها کن خیز تازه گل عهد کهن وفا کن در باغ و چمن بزم طرب به پا کن با من این همه عشوه روا نباشد کم کن عشوه را یا دل من رها کن