به کسی که تنها و در به دره عمری سایش باهاش همسفره کی می تونه بگه خوشبختی کجاست کدوم شهر آسمونش آبی تره چشم این گمشده خسته پیر نمی بینه آسمون آبی شده آسمون این غریب جاده ها رنگ خوشبختی و آفتابی شده من در به در کدوم روز می تونم نبض گندوم و درخت و حس کنم لحظه سبز تولد درخت بغض صخره های سخت و حس کنم وقت سرگردونی کابوس منه وقت کابوس درخت تبره حالا کی پیدا می شه به من بگه کدوم شهر آسمونش آبی تره اما یه حس غریبی تو دلم اسم شهر تو رو فریاد می زنه می گه اونجا آسمون آبی تره شهر خوشبختی و خوابای منه توی هر شهری تو باشی دست تو ناس گندم با هم آشتی میده از اینافق تا اون یه پنجره غروبا روشنرنگ سپیده لحظه عزیز و پاک دیدنت می شکنه تبر به سینه درخت عابر پیر تمام جاده ها می رسه به آخر این راه سخت بهترین و بدترین من تویی آخرین منزل راه سفری تو نه تنها واسه من نهایتی انتهای راه هر در به دری وقت سرگردونی کابوس من وقت کابوس درخت تبره حالا کی پیدا می شه به من بگه کدوم شهر آسمونش آبی تره