بی تو شاعر بی غزل شد بی تو هر شعری دغل شد بی تو عاشق بی نفس شد بی تو آزادی قفس شد لاله در هجله ی باد رفت یاس هم خواب تگر شد مرگ زیر جلد ماه بود ماه آیینه ی مرگ شد آزادی قفس شد حرفهایی که گفتنی بود وقتی میشد گفت نگفتی وقتی میشد با تو گل داد قدر یک برگ نشکفتی ای بهار دل شکسته در هوای خانه ی من آخرین خاطره ی سبز در دل ترانه ی من تازه شو گل کن دوباره با تمام خستگی ها با همه بی اعتمادی به شب دل بستگیها یک سفر یک بار دیگه باید عاشق شد و دلباخت باید از خاکستری ها معنی آبی تری ساخت بی تو شاعر بی غزل شد بی تو هر شعری دغل شد بی تو عاشق بی نفس شد بی تو آزادی قفس شد فرصتی دوباره باید فرصتی برای گفتن لحظه ای بی ترس و تردید یک نفس محظ شکفتن ما سزاوار طلوع فصل یاس و لاله هستیم ما که خورشید نفروختیم ما که باران نشکستیم ما سزاوار طلوع فصل یاس و لاله هستیم ما که خورشید نفروختیم ما که باران نشکستیم بی تو شاعر بی غزل شد بی تو هر شعری دغل شد بی تو عاشق بی نفس شد بی تو آزادی قفس شد لاله در هجله ی باد رفت یاس هم خواب تگر شد مرگ زیر جلد ماه بود ماه آیینه ی مرگ شد آزادی قفس شد