مثل اون سکوی متروکه تو دریا که شده کوچک ترین کشور دنیا می تونستم موتم امن تو باشم سقف گرمی واسه رگبار فردا می تونستم واسه گریه ات شونه باشم واسه وقت خستگی هات خونه باشم وسط هجوم ترس و مرگ و بحران اون که با عشق پیش تو می مونه باشم می تونستم، می تونستم اما فرصت مختصر بود بین ما، بین من و تو دره به دره خطر بود می تونستم، می تونستم اما نادیده ام گرفتی واسه این رابطه تلخ فالی از ماتم گرفتی ♪ مثل فانوس توی دریای سیاهی توی امواج پر از وهم تباهی می تونستم تکیه گاه لحظه هات شم توی شب های عمیق بی پناهی اما قصه مونو روزگار رقم زد مثل طوفان همه چیمونو به هم زد جای اینکه ته این فیلم مال هم شیم ما رو از سکانس هم دیگه قلم زد من می خواستم واسه چشمات، سرزمینی نو بسازم کشوری تازه تا مرز عطر خوبِ تو بسازم من می خواستم تا کنارت، قهرمان قصه باشم نمی دونستم قراره توی تنهایی رها شم