کبک بودیم کلاغ شدیم خورشید بودیم چراغ شدیم جنگل بی حصار بودیم حالا یه دونه باغ شدیم چشمامونو بسته بودیم به سفره بزرگ شهر دست که به سفره رفت ولی با یه ملاغه داغ شدیم گندمای مزرعمون خوشه های طلایی داشت دستای ما ، تو دل خاک نهال سادگی می کاشت آب زلال چشممون شیر ستاره بود ولی قصه چاره آب شهر فکرارو راحت نمی ذاشت مش رمضون دیدی تو شهر رو گرده ما زین زدن دیدی که پهلوونارو با یه کلک زمین زدن غول سیاه وسوسه ، غیرت ما رو خورده بود کباب چرب پایتخت گوشت الاغ مرده بود چشمه بودیم سراب شدیم بره بودیم کباب شدیم ستاره بودیم توی شهر ام یهو شهاب شدیم تو غربت آهن و دود کوه غرورمون شکست تا پایتخت شبیه یه سوال بی جواب شدیم دیدی چه ساده گم شدن آرزوهامون توی باد آخ چی می شد که نون ده باز توی سفره مون بیاد اما نه پای رفتن و نه روی برگشتنی هست زندگیمون همین شده دلتنگی خیلی زیاد مش رمضون دیدی تو شهر رو گرده ی ما زین زدن دیدی که پهلوونارو با یه کلک زمین زدن غول سیاه وسوسه غیرت ما رو خورده بود کباب چرب پایتخت ...