توی کافه نادری کنج همون میز بلوط دو تا صندلی لهستانی هنوز منتظرن تا من و تو بشینیم گپ بزنیم مثل قدیم شب بشه مشتریا تا آخرین نفر برن ما همیشه اولین و آخرین بودیم عزیز هم تو تابستون داغ هم تو پاییزای سرد تابلوی بسته و باز پشت شیشه درو بعد رفتن ما کافه چی وارونه می کرد چشمک ستاره ها رو می شمردیم یادته واسه تنهایی شب غصه می خوردیم یادته من مثه سایه تو، تو واسه من مثل نفس هردومون برای همدیگه می مردیم یادته دستامون تو دست هم گم میشدیم تو خواب شهر دل دیوونه من هی قدمات رو می شمرد کوچه ها رو رد می کردیم تا خیابون بزرگ عطر ناب تو من رو تا آخر دنیا می برد حالا تو نیستی و اون کوچه صدا نمی زنه حالا تو نیستی و بی تو دیگه کافه، کافه نیست دیگه هیچ ستاره ای جرات چشمک نداره هیچ کسی مثل من از نبودنت کلافه نیست چشمک ستاره ها رو می شمردیم یادته واسه تنهایی شب غصه می خوردیم یادته من مثه سایه تو، تو واسه من مثل نفس هردومون برای همدیگه می مردیم یادته هنوز منتظرم توی کافه نادری کنج همون میز بلوط دو تا صندلی لهستانی هنوز منتظرن