آدما بگید بدونم چرا سانس شب بلنده چرا خورشید داره نورو به روی بقچمون میبنده سیب باغ قصه کاله بازیگر روی پرده لاله تو سکوت این نمایش نمره ترانه چنده ادما به جای دیدن ما فقط تخمه شکستیم چشمامونو وا گذاشتیم در مغزامون رو بستیم قهرمان قصه خسته داد کشید با لب بسته ادمی مونده تو قصه ما نگفتیم که ما هستیم کپ نکنید اگه غرور با یه پشه شکسته شه اگه یه وقت میون فیلم پرده صحنه بسته شه کپ نکنید اگه به دل یه نمره ردی بدن جایزه شب رو به یه ستاره بدی بدن ادما تو این نمایش نقش ما فقط نگاهه سوزن ریز حقیقت میون انبار کاهه کوره راه بی ستاره راه به هیچ جای نداره ما نمیرسیم به مقصد این دیگه اخر راهه ادما شاید یه روزی اخر یه فیلم تازه برسیم بالای تقویم اونجا که روزا درازه اسمون اونجا صافه دشنه هاش توی قلافه اونجا قهرمان قیلم هم مثل ما ترانه سازه کپ نکنید اگه غرور با یه پشه شکسته شه اگه یه وقت میون فیلم پرده صحنه بسته شه کپ نکنید اگه به دل یه نمره ردی بدن جایزه شب رو به یه ستاره بدی بدن