هر دفعه که بارون میبارید ابرا تنهاییمو بیشتر میکردن خیلی بودیم اما آدما با چترا آدمو تنها تر میکردن تو نگاه آدما پی رد پای تو میگشتم تو صدای بارون دنبال صدای تو میگشتم وسط روزنامه ها دنبال چشمای تو میگشتم یه قصه یادمه بارون گرفته بود یه پیرمرد با عصاش تابوت های خالیو از رودخونه ها گرفت یه خواب یادمه کفشامو پا نکرده بودمو تهران گرفته بود سمت خیالتو هر کی که راه رفت زیر پاش ویرونه جا گرفت بعد از تو کل شهر رد صدامو از دیوونه دیوونه دیوونه خونه ها گرفت میترسم از خواب بیدار شم ببینم دهن ماهی ها بوی دریا نمیده میترسم از خواب بیدار شم ببینم هیشکیبه هیشکی رویا نمیده دل نمیده پا نمیده یه قصه یادمه بارون گرفته بود یه پیرمرد با عصاشتابوت های خالیو از رودخونه ها گرفت یه خواب یادمه کفشامو پا نکرده بودمو تهران گرفته بود سمت خیالتو هر کی راه رفت زیر پاش ویرونه جا گرفت بعد از تو کل شهر رد صدامو از دیوونه دیوونه دیوونه خونه ها گرفت