روزم از شب روسیاه تر شبم از شهر بی صداتر هر دری رو که زدم من روی من باز نشد آخر سر رام یه گرگیه که چشاش گرفته خون از کسی نمی بینم یه نگاه مهربون آخه فتنه چکمه پوش اسیر بخت بده رو پیشونیش سرنوشت مهر بدبختی زده دنیا رو تار می بینم گلها رو خار می بینم دوستی و محبت رو حلقه دار می بینم آخه فتنه چکمه پوش اسیر بخت بده رو پیشونیش سرنوشت مهر بدبختی زده روزم از شب روسیاه تر شبم از شهر بی صداتر هر دری رو که زدم من روی من باز نشد آخر مثل ابرای سیاه پیچیده بغض تو گلوم حالا دارم می بینم دیو مرگو روبروم آخه فتنه چکمه پوش اسیر بخت بده رو پیشونیش سرنوشت مهر بدبختی زده