مرگ آن لاله سرخ کفن خنده به روی لب بود گرد آن آینه ها شبح فاجعه ای در شب بود ♪ مُردن شاپرکا کُشتن قاصدکا خبر از شومی کاری میداد نفس اش ناله غم میداد آشیان رو به خرابی میرفت تن پوسیده گواهی میداد ♪ او به این حرف نمی اندیشید که کفن باید بُرد و نفس باید داد و به جای همه بودن ها همه دیدن ها لحظه ها مانده به یاد شکل اندیشه مُردن در اوست همه هستی او رفته به باد مُردن شاپرکا کُشتن قاصدکا ♪ او سراسیمه به دنبال تلافی می رفت به دلش زخم قدم های تجاوز مانده او نداند که پی مُردن خود می کشد هر چه اصالت باقیست مُردن شاپرکا کُشتن قاصدکا ♪ مرگ آن لاله سرخ کفن خنده به روی لب بود گرد آن آینه ها شبح فاجعه ای در شب بود مُردن شاپرکا کُشتن قاصدکا مُردن شاپرکا کُشتن قاصدکا مُردن شاپرکا کُشتن قاصدکا