تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره رنگ چشمای تو بارونو به یادم میاره وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره قهر تو تلخی زندونو به یادم میاره من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوسِت دارم شنیدنه ♪ تو بزرگی مث اون لحظه که بارون می زنه تو همون خونی که هر لحظه تو رگ های منه تو مث خواب گل سرخی، لطیفی مث خواب من همونم که اگه بی تو باشه جون می کنه من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوسِت دارم شنیدنه ♪ تو مث وسوسه شکار یک شاپرکی تو مث شوق رها کردن یک بادبادکی تو همیشه مث یک قصه پر از حادثه ای تو مث شادی خواب کردن یک عروسکی من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوسِت دارم شنیدنه ♪ تو قشنگی مث شکلایی که ابرا می سازن گلای اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن اگه مردای تو قصه بدونن که اینجایی برای بردن تو با اسب بالدار می تازن من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوسِت دارم شنیدنه