رویاهای من، قریه ایست قدیمی تو مشتی سایه، اما صمیمی قریه من، به جای فولاد چشمه رو می پرستید چشمه رو می پرستید قریه من، خوب و صمیمی دلچسب و زیبا، شعری قدیمی ♪ اما دستی زرد، آمد ز دوزخ آتش زد بر این، قریه من با مشتی فولاد، چشمه رو دزدید بردش به سایه، دادش به خورشید قریه من، رویای من بود اون چشمه خوب، دنیای من بود اون چشمه خوب، دنیای من بود