که این بار ترانه ای ست از عشق و شادی نه از رایحه های انتخاباتی از لحظه های آبی و آفتابی نه از کودتای مطبوعاتی که این بار ترانه ای ست از دشت و دمن روزهای خوش ، غلتیدن رو چمن دزدیای بزرگ ورشوه گیری هیچکدوم ربطی ندارن به من که من دوست دارم ، مدت هاس میخوام بگم ولی به نظر حرفی بی ربط میاد تو این اوضاع احوال ماه چارده ، بر فراز دلم یه تکنواز جاز ولی اخبار سر ساعتو ، نمیتونم از دست بدم حتی به قیمت آغوش دلبرم میخوام گوشی رو بردارم ، بگم خرابتم اصن چه اهمیتی داره به کی رأی دادم؟ قلبی از روزنامه ، سری از خبر تیترهای فردا رو هستم از بر میخوام بگم دلتنگتم ، ولی چجوری؟ به هر حال تو که به من گوش نمیدی بی شورش تموم و کشته ها در خاک یکی دیگه پامیشه میره سراغ تفنگ و تانک