شب بلند است, شهر لغزان ماه می بارد, قبر لرزان ما گریزان از کوچه و خیابان در میان اتاق ها سرگردانو خم زیر باری از عشق و عرفان وَ به چاه عمیق آیندِیِمان هو می کشیم هوووو آوای جغدی از نور گریزان سگ هایی که بو می کشن پشت سرِ ما میگن باید بپرین از روی اینا با لباس خیس بِرین به خواب به رویایی ایستاده بر لبِ چاه چاه کم عمق اقبال ما ماغ می کشیییییم ### با لبخندهایی از لاله و تزویر با کوله باری از جَهد و ناخنگیر بر کوره راه جبر و سنت سر دو راهِ زُهد و قدرت از درخت باورها آویزان با جهت باد شرایط همخوان تاب می خورییییییم ### بعد تو میای با کتابات با یه عالم اطلاعات آدمای ضایع حرفای بامزه و من نگات می کنم با سنّم با اخلاق مثل جنّم با بیکاریامو با بیزاریام میگی بلند شو برو بیرون میگی بلند شو بریم بیرون بریم پارتی و گالری و کنسرت جاز تلفیقی ولی من رو همین مبل میشینم همون فیلم همیشگیو میبینم چرت می زنم, کتابامو ورق میزنم میگم بیزارم از همتون بیزارم از همتون بیزارم از همتون میگم بیزارم از همتون بیزارم از همتون بیزارم از همتون