رها شده ام من، چو قطره اشکی، ز چشم زمان ندیده بهاری، فتاده بهارم، به دست خزان چو شام سیه شد، به خاطر یاری، برای چه روزم به آتش دوری، به شوق که سازم، برای که سوزم ♪ من از دو رنگی زمان شدم شکسته غبار ناباوری به دل نشسته از آن همه دویدنم پی مه من نمانده بهر من جز دو پای خسته ♪ رها شده ام من، چو قطره اشکی، ز چشم زمان ندیده بهاری، فتاده بهارم، به دست خزان