خداوندا از چه دوزخ را آفریده ای، دوری رو که داشتی چه می سوزی ز آتش افروزی تا غم عشقی در دلم گذاشتی خداوندا تا سحر هر شب مست و مدهوشم با دلی شکسته نه راهی تا بال و پر گیرم زین قفس دیگر با دو بال بسته ♪ به میخونه با مِی و مینا گفتگو دارم شب ز بی پناهی تو می دونی خورده سنگ غم از جهان عمری دل ز بی گناهی به محشر هم دامنت گیرم پرسم ای خالق حاصل از وجودم در این دنیا هم در آن دنیا این چنین سوزی از چه تار و پودم به میخونه با مِی و مینا گفتگو دارم شب ز بی پناهی تو می دونی خورده سنگ غم از جهان عمری دل ز بی گناهی به محشر هم دامنت گیرم پرسم ای خالق حاصل از وجودم در این دنیا هم در آن دنیا این چنین سوزی از چه تار و پودم خداوندا از چه دوزخ را آفریده ای دوری رو که داشتی چه می سوزی ز آتش افروزی تا غم عشقی در دلم گذاشتی خداوندا تا سحر هر شب مست و مدهوشم با دلی شکسته نه راهی تا بال و پر گیرم زین قفس دیگر با دو بال بسته