انگار با من از همه کس آشناتری از هر صدای خوب برایم صداتری آیینه ای به پاکی سرچشمه یقین با اینکه روبروی منی و مکدری تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم تو انتهای هر ره و آنسوی هر دری لالایی پر نوازش باران نم نمی خاک مرا به خواب گل یاس میبری انگار با من از همه کس آشناتری از هر صدای خوب برایم صداتری درهای ناگشوده معنای هر غروب مفهوم سر به مهر طلوع مکرری هم روح لحظه های شکوفایی و طلوع هم روح لحظه های گل یاس پرپری از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام هرگز گمان نمی برم از من تو بگذری انگار با من از همه کس آشناتری انگار با من از همه کس آشناتری من غرقه تمامی غرقآبهای مرگ تو لحظه عزیز رسیدن به بندری من چیره میشوم به هراس قریب مرگ از تو مرا است وعده میلاد دیگری از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام هرگز گمان نمیبرم از من تو بگذری انگار با من از همه کس آشناتری انگار با من از همه کس آشناتری انگار با من از همه کس آشناتری از هر صدای خوب برایم صداتری انگار با من از همه کس آشناتری از هر صدای خوب برایم صداتری