(اگر دستم رسد روزی، که انصاف از تو بستانم) (چراغ عهد ماضی را، چنین دستی برافشانم) چنانت دوست می دارم چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم (تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم) من آن مرغ سخندانم، که در خاکم رود صورت (که در خاکم رود صورت) هنوز آواز، هنوز آواز هنوز آواز و می آید به معنی از گلستانم ♪ رفیقانم سفر کردند هر یاری به اَقْصایی که هر کو رفت در عالم شنید آواز پنهانم (تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم) من آن مرغ سخندانم، که در خاکم رود صورت ♪ چنانت دوست می دارم چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم (تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم) هنوز آواز و می آید به معنی از گلستانم هنوز آواز و می آید به معنی از گلستانم