ای شوکت بودنم رویای آسودنم دریادلی خسته بودم برباد و پربسته بودم بوی عزیز تنت صبح ختن می نمود ابریشمین شهر چشمت بر روی جانم گشوده ♪ با رنگ دل شعله زد گلهای قصر شبم لبریز از تو شده آواز و پرواز ماه منیر منی مولا و پیر منی خورشید یادت شده با سینه دمساز ای شوکت بودنم رویای آسودنم دریادلی خسته بودم برباد و پربسته بودم بوی عزیز تنت صبح ختن مینمود ابریشمین شهر چشمت بر روی جانم گشوده ♪ آیینه دار دل شدی واحد شدی، کامل شدی با ماه پنهان نامت هم آواز بانوی ابر و خواهشی دریایی از آرامشی جادوی حرفت سودای پرواز دیوار دل شکستی بر موج دل نشستی از من به ما رسیدی تا در به دی بستی ای شوکت بودنم رویای آسودنم دریادلی خسته بودم برباد و پربسته بودم بوی عزیز تنت صبح ختن می نمود ابریشمین شهر چشمت بر روی جانم گشوده ابریشمین شهر چشمت بر روی جانم گشوده ابریشمین شهر چشمت را