تا بیکران خویشم، گامی دگر نمانده ست تا بیکران خویشم، گامی دگر نمانده ست آغوش مهر بگشای، ای راز روزگاران، ای راز روزگاران، ای راز روزگاران خسته است شبرو ماه، ای ابر همرهی کن تا تر کند گلویی، از جام چشمه ساران، از جام چشمه ساران، از جام چشمه ساران ای شب چه میکشانی، در خاک و خون شفق را ای شب چه می کشانی، در خاک و خون شفق را فردا دوباره آید، از راه نیزه داران روز وداع یاران، ما را امان ندادند، روز وداع یاران ما را امان ندادند، دردا که تا بگرییم، چون ابر در بهاران، چون ابر در بهاران، چون ابر در بهاران روزی که با تو بودم، با تو بودم،در زیر چتر باران، گفتی خوش است بودن، گفتم کنار یاران، کنار یاران، کنار یاران، یاران، یاران ... .