همه برمیگردن، از هرجا که باشند شبها توی ، خونه هاشون حتی اون کبوترا ، میان غروبها توی ، آشیونه هاشون منم اون غریب ، وتنها که یک ، آشیون ندارم یک ستاره ام ، به شبها توی ، آسمون ندارم ای دریغا اشک ، سرد روزگارم بیقرارم، بیقرارم، بیقرارم چه کنه دلی که ، تنهاست توی ، شهر خود غریبه دلی که از ، محبت توی دنیا ، بی نصیبه منم اون غریب و تنها که یک آشیون ندارم یک ستاره ام ، به شبها توی ،آسمون ندارم ای دریغا اشک ، سرد روزگارم بیقرارم ، بیقرارم، بیقرارم همه برمیگردن از هرجا ، که باشند شبها توی خونه ، هاشون حتی اون کبوترا میان غروبها ، توی آشیو نهاشون منم اون غریب و تنها که ، یک آشیونه ندارم یک ستاره ام ، به شبها توی آسمون ندارم ای دریغا اشک سرد ، روزگارم بیقرارم ، بیقرارم ، بیقرارم