این دلنوشته ها را، دوستش دارم همه این کلمات و واژه ها را که نه که تمامی مقصود دلم را اهل روزگار بدانند من او را دوست میدارم هنوز عطر نگاه او با من است هنوز آن دستمالی که اتو کشیده کنج رفعه است برای من یعنی تمنای او حتی آن مهری که به کین آمیخته است هنوز آن گوشه های نایاب دلم سی بودن با او بیقرار است هنوز نامش عزیزترین قشنگی هاست در این اوقات ناخوش دلتنگی ها، هنوز