اکسیوزمی یعنی معذرت میخوام
با اجازه
چیه قربون، چی شده؟
پول خرد اگر دارین
دو قران یا سه قران
تحت عنوان قرض الحسنه
تا شب جمعه به من لطف کنین
والا بی رودرواسی
جیب ما پاک تر از ریش شماست
دریغ از یک پاپاسی
Really? Impossible
آخه my dear, you see؟
نون چارکی سه عباسی، پنیر سیری دو عباسی
آدم مفلس رو چون من وامیداره به رقاصی
شب که میرم توی خانه اکبری به به میکنه
قاقا میخواد نانش میدم، میخورد و اه اه میکند
ز یک طرف عیال من، چون سگه له له میکنه
میگه تا کی سر بکنم چادر نماز کرباسی؟
روغن سیری چار عباسی قند سیری سه عباسی
آدم مفلس رو چون من وا میداره به رقاصی
فاطی میون گهواره گشنشه عرعر میزنه
مادر بچه ها میره گهواره را سر میزنه
میبینه فاطی مشغول سرسری است و دس دسی
شیر چارکی چهار عباسی، شکر سیری سه عباسی
بچه رو توی گهواره وا میداره به رقاصی
خوبه که بنده هم برم مدتی دکتری کنم
یا بروم تو سینما هرشبه آکتوری کنم
اگر که آکتوری نشد مقش رجیستوری کنم
چرا خجالت بکشم یا بکنم رودرواسی؟
یونجه سیری سه عباسی، جو چارکی چار عباسی
آدم مفلس رو چو من وا میداره به رقاصی
کبریت یکی یک عباسی، جارو یکی دو عباسی
قند سیری سه عباسی روغن سیری چار عباسی
هیزم منی پنج عباسی، کالک منی شش عباسی
مؤمن پیر وسواسی حموم میره ده عباسی
کدم لاتو راس راسی وامیداره به رقاصی
بگذریم
قورباغه قواصی میکرد
میمونه رقاصی میکرد
خاله سوسکه هم که دیگه معلومه
این وسط نازی میکرد
دل مردمو میبرد
باهاشون یه قل دو قل بازی میکرد
آره تا چشم حسود بترکه
دیگه کی مونده؟ بله
روی یک درخت بید، شونه به سر نشسته بود
سرشو شونه میکرد
ماره آبستن بود، هوس پونه میکرد
سر چارسوق یه پلنگ مغازه کبابی داشت
گوشت های تازه و شیک میاورد
همه رو با پرمنگنات میشست
زیر ناخونهاشو با یه مسواک بزرگ
کاملا ضد عفونی میکرد
آتش منقلشم تیز میکرد
چشاشو ریز میکرد
بله
با نگاه مهربونی به صف مشتریا خیره میشد
مینگریست
خیره میشد
مینگریست
خیلی خوب مینگریست
بله
هیچی، گوشتا رو چنان کباب میکرد
که دل هر وجتارین از اون آب میشد
آقا نوبت منه
آقا نوبت منه
آقا نوبت منه
بعد وقتی که کباب
کاملا حاضر و آماده میشد
همشو خودش میخورد
موشه طفلکی فقط کاری نداشت
آخه عاشق شده بود