خسته ام، غمگینم، گریه تر از غم هستم برف می بارد و من توی جهنّم هست اوّل اسم کسی یخ زده بر روی لبم برف می بارد و دنیام سیاه است، شبم نامه هایی که ندادم به خودم، در دستم برف می بارد و عمری ست زمستان هستم دردها دارم و شاید که به درمان نرسد شب بلند است و قرار است به پایان نرسد بعد تو گم شدم از خانه و دنیا گم شد رود سرگشته شدم، ساحل دریا گم شد بعد تو شیشه ی مشروب بغل کرد مرا تا سحر یک سره نوشید کسی تا گم شد اشک من سیل شد و شُست جهان را شب و روز بویت از خاطره ی خانه نمی رفت هنوز در سرم گریه ی دلتنگ ترین آدم بود قرص می خوردم و بدجور تو را یادم بود خسته ام، غمگینم، گریه تر از دیروزم خانه سرد است و من از شدّت تب می سوزم برف می بارد و شب راه خودش را بلد است هرچه انکار کنم آخر این قصّه بد است