ای ساقی آرامم کن دیوانه ام رامم کن من خسته ی ایامم ساقی تو آرامم کن گمگشته ای در خویشم ساقی تو پیدایم کن با ساغر شیدایی سرمست و شیدایم کن در سینه پنهان کردم فریاد آوازم را محض خدا روزگار مشکن دگر سازم را من مرغ خوش آواز این شهرم میدانم میدانی کز رنج این خاموشی می گریم در خلوت پنهانی از جان ما چه خواهی ای دست بی رحم زمونه تا کی به تیر ناحق میگیری قلب ما نشونه در سینه پنهان کردم فریاد آوازم را محض خدا روزگار مشکن دگر سازم را ای ساقی آرامم کن دیوانه ام رامم کن من خسته ی ایامم ساقی تو آرامم کن گمگشته ای در خویشم ساقی تو پیدایم کن با ساغر شیدایی سرمست و شیدایم کن سرمست و شیدایم کن سرمست و شیدایم کن سرمست و شیدایم کن سرمست و شیدایم کن سرمست و شیدایم کن سرمست و شیدایم کن سرمست و شیدایم کن