یک لحظه لحظه خاطرات بهمنی که یک دفعه بهار شد بهمنی که بوی گل گرفت و سوسن و یاسمن بهمنی که غرق شوق و شور بود انفجار نور بود دو سرزمینی که نگاش به آسمونه و، حسابش از زمین جداست ذره ذره از خاکش ار غرور و غیرته سرزمینی که شن کویرشم لشکر خداست سه بغض ناتموم مادری، بالای سر جنازه ی پسر ... بغضی که یه مرتبه صدا میشه، سکوتو میشکنه ای تموم بچه هام فدای تو ... یاحسین ... این گلم نثار کربلای تو ... یاحسین ... ای تموم بچه هام فدای تو... یا حسین... این گام نثار کربلای تو ... یا حسین... ای پدر و مادرم فدای تو ... یاحسین ... زندگیم فدای کربلای تو ... یاحسین ... ای پدر و مادرم فدای تو... یا حسین... زندگیم فدای کربلای تو... یا حسین... حب الحسین ... وسیله السعاده چهار ایستادن یه نوجوون بدون ذره ای ترس و آرزو روبروی تانک های روبه رو پنج اهتزاز پرچم سه رنگ روی گنبد مسجدی که زخمی گلوله هاست خنده های مردمی که. یک صدا میگن فتح شهر خون کار خداست شش آسمونی که پر از نوای ربنا است آسمونی که غرق شده با شهاب و رعد و صاعقه با آیه ی ومارَمَیتُ اذ رَمَیت آسمونی که کابوس کرکس هاست هفت چشمه چشمه موج بود کوچه کوچه رود بود تو خیابون ها به هم رسیدن و یکی شدن شکستن سردی دی و غرور اهرمن حالا بازهم بشمرم اینها گزینه های روی میز ماست حالا باز هم بشمرید گزینه های روی میزتون چیاست؟ حالا باز هم بشمرید همه می دونن این آخرای قصه شماست حالا بازم بشمرم اینا گزینه های روی میز ماست حالا بازم بشمرید گزینه های روی میزتون چیاست؟ حالا بازم بشمرید همه میدونن این آخرای قصه ی شماست هفت شش پنج چهار سه دو یک