اون شهرهی شهر بود از قلب پدر بود از مهر یه مادر از سینه سپر بود اون مرحم سر بود از مسئله کم بود اون نیمه ی من بود اون نيمه ی من بود اما نیمه ی دیگم پر بود اَ دانش این کویر روح من سیر بود از بارش از سایش فرسایش گم شدن و خواهش از تو عمق خودشم تو تر افتادش رفت تو خودش، میرفت رفت تو خودش، میرفت خواب بود یا بی هوش اون فقط میرفت اون فقط میخواست اون فقط میکند از سیاهی تموم تاریکی و پوچی از دل نبودن و هیچی و خاموشی یهویی پرده درید روشنی کوچیک کل من، دستشو داد دست فراموشی من و تو تنهاییم، برقص با گرگا من و تو تنهاییم، ببخش از جرمات من و تو تنهاییم، برقص با خدات من و تو تنهاییم، برقص با گنات من و تو تنهاییم برقص من و تو تنهاییم برقص من و تو تنهاییم برقص من و تو تنهاییم برقص ♪ بم گفتن آزادی بم گفتن با مایی بم گفتن دانایی بم گفتن آقایی بم گفتن شیفتمن بم گفتن پیشترم اما من میرقصم این نذاشت بشکنم فکر کنم فکرم داره جهانتو میگیره فکر کنم اون لحظه کینه تو تو میمیره شایدم اون روز جای خنجرت گل دادی شایدم خنجرتو تو هر دومون هل دادی من مه رو با تو میخوام، تو به من قول دادی تو درخت سبز من، تو فقط پُرباری من تو این دخمه شادم،چون تو منو هل دادی، توش من و تو تنهاییم برقص من و تو تنهاییم برقص من و تو تنهاییم برقص من و تو تنهاییم برقص من و تو تنهاییم، برقص با گرگا من و تو تنهاییم، ببخش از جرمات من و تو تنهاییم، برقص با خدات من و تو تنهاییم، برقص با گنات