شهر به من سم می ده بد بودنو بهتر فهمیده پر از هیولای ناامید شده بازی این تو شکنجم میده بیا که پادزهر دستته بیا که بازم وقتشه پاهای تو گرمی رفتن شن جمله ها اسیرهستن شن رد شو از راه ماشینا بشو ابراهیم لای آتیشا بسوز و آتیشو باور نکن واسه قنداق خالی مادر نشو من میگم، تو بکش من می پزم، تو بچش وقتی که پخت تو بکش تو فقط باش، باقی به چشم اگه چشمات بگن آره، هیچ کدوم کاری نداره اگه چشمات بگن آره، هیچ کدوم کاری نداره اگه چشمات بگن آره، هیچ کدوم کاری نداره اگه چشمات بگن آره، هیچ کدوم کاری نداره شب بشه می شکنن شیشمونو آتیش می کشن بیشمونو درد شفیره ات توی پاهام بیا قصه بشیم تو کتابا پروانه رو زین اسبت بشین بال بزن مبادا خسته بشی یالشو سفت بگیر، چشمو ببند نفرتو رد کن، عشقو بفهم قصه امون بعد این شهر شلوغ پشت کویر، ته دشت جنون وقتی که دریا رو سر خوردیم وقتی پیکو سرپر خوردیم قصه امون واسه ی نسلای بعد پروانه ها و اسبای بعد هروقتی خواستن تنها برن از توی مسیر ابرا برن اگه چشمات بگن آره، هیچ کدوم کاری نداره اگه چشمات بگن آره، هیچ کدوم کاری نداره اگه چشمات بگن آره، هیچ کدوم کاری نداره اگه چشمات بگن آره، هیچ کدوم کاری نداره