به دندون گرفت زبون چرخ خیاطی که دوخته بشه رخت جهان تار و پود و رج به هم تنیده شن ولی سوزن سوء ظن داره به نخ رای از انگشت سبابه م ریخت شده قربانی بانی غرش شصت گردن میگرفت یه اشاره به سرفه میفتاد ...اش زر و زیور و زینت و روح وصله بی وصال جسمه کلمه واسه قافیه لطفا... القصه زاده کره زمین شهروند دهکده جهانی، مهره قوانین سرخ، زرد، سیاه، رنگین پوست از هر اقلیت، حداقل چند میلیون تشکیل میدیم یه جامعه یکپارچه به ظاهر، آزاده، دین زبون، باور یکی حکم اجباره یه قاعده به نام زندان سرطان سرمایه داری علاجش سرمایه هنگفت با دستای خالی کشورای مستقل کشش پیدا میکنه سمت ارباب مالی پس برده یا بنده فرقی نداره سرمایه دار و چه به موعود و مبادا انتهای قصه بشه لحاظ اینجا عطف ماجراست پارچه سیاهو پهن میکنم رو جهان بگیره عزا ولی تیکه، تیکه تیکه سبز، آبی، بنفش نقش میبافم تا یه رنگی پیش نیاد ظاهرو ترجیح میدم، زاهد اما باطن هنوز تو نیمه راهه یه شاخه مدیونه به ساقه حتی اگه باشه کهن و افتاده سردی رو میکشم به صورت خلق چهره ها رو میبرم میدوزم به هم لیلی و چهارخونه گچی رو قیر چی اگه کنار هم باشن و تفاهمی چی عابد، میکنم شیرین کامت وقتی چهره به خون نشسته خودم تو دستمه این هنر تجسمی، با کدوم نمایش نا محرمه ها؟ با کدوم نمایش نامه؟ به یاد بیار، یادم نمیره به یاد بیار، یادم نمیره به یاد بیار، نه من یادم نمیره به یاد بیار، یادم نمیره به یاد بیار، یادم نمیره به یاد بیار، نه من یادم نمیره خیاط، شصتشو ترک کرد کشید سر زلفه نخ منم یه صورتک اختیارم دیدن چشمای سوزن کوره من شالوده ی جونم نوره رنگات به تنم ماسیده شفافم شیشه وقت عبور شمع، شم مسخ این جنگ سرد اشک از رنج حضورش منم سنگ صبورش آ من درونم میسوخت مثه یه عود خام پیدام کن، بو بکش سر بچرخون رو به باد تویی بزاز حیله گر جامت از زیرت تیره تر لباسات به تنم گشاد عاصی از گفتن کلیشه هات دنیا رو بفروش پشت گیشه ت نعشم کن، شاید هیپنوتیزم شم گود، قرص، مورف (مرشد فراموشی نعمته) اگر یادم بره که کی بودم از اول چی سادتون بود و من دنبال نخودچی حرف بزن به زبون من تا شاید باحال شی خودمو ببازم تا آخرین پاپاسی رُژای رنگی، آلتای بی حس عشق از دید فقیر پوست به استخون رسیده این جنگ واسه هرکی تجارته رنگ پوست فقط بهانته اصالتو از ریشه کندی شاخه، این ساقه اسارته انتهای این قصه، یه هرج و مرج ترسناکه بیداری مژده ی صورتکه توی خوابم همراته خیاط با چشای خون گرفته نخو از سوزن رد کرد صورتک با نگاه سردش شروع کرد زیر لب زمزمه کردن به یاد بیار، یادم نمیره به یاد بیار، نه من یادم نمیره به یاد بیار، یادم نمیره به یاد بیار، نه من یادم نمیره خیاط میخواد من خوابم بگیره به یاد بیار، یادم نمیره به یاد بیار، نه من یادم نمیره خیاط میخواد من خوابم بگیره