قُدرتِ زیاد ریشه ی شَرّه هر بُلَندیَم داره پیشِش هَمیشه یه دَرّه عاقِبت حاکِمی که به خودِش میشه غَرّهّ انقد تو بَحرِ دریای خونِشه میشه غَرقِش شادی نابوده تَنِ معتَرضا قلع و قَمه نِگاه جسدِ مردُمت بدونِ شَرحه شَرحه شاید الان بالا باشی یه روز جات تویِ قَعره قاتِلم باشی تموم میشه این سکوتِ بَرّه یادمه منم کشورو کرده بودم غرقِ خفَقان مخالِفام سرکوب شدن زدم چسب به دَهَنا میرفت بالا تعدادشون رفته رفته کَفنا یه دیکتاتور انگار همیشه بی خبَره از فنا ما میگفتیم چی نوشته شه رو خطِ دفترا از خُدام نزدیک تر بودیم به رگ گَردَنا فشار میووردیم مُدام ما بی علّت هی به ملّت غافل از اینکه چجوری کار میکنن فَنرا منم مثه شما بود همه چی تَحتِ سُلطَم فکر کردم میمونم تا ابد رو تَختِ قُدرَت به هر چی ضد من بود میکردم حَتکِ حُرمَت فکر کنم زیادی فرو رفتم تو نقشِ خودم انقد خون ریختم که شده بود چشامم رنگِ خون رو تانکام خراشم نیفتاد با پرتابِ سنگِتون کنترل همه چیزا بود تماما دستمون فقط یه چیزی هست که میدونم یادَم رفته بود یادم رفته بود که خُداییم هست پُشتِ جَوونای مردُم دُعاییم هست هر چیزی که میره بالا، یه روز میاد پایین بعد این شَبایِ پُر از کابوس رویاییَم هست یادم رفته بود که خُداییم هست یادم رفته بود که خُداییم هست یادم رفته بود که خُداییم هست بعد این شَبایِ پُر از کابوس رویاییَم هست