آی آدم ها که بر ساحل, نشسته شاد و خندانید یک نفر در آب, دارد می سپارد جان یک نفر دارد, که دست و پای دائم می زند, روی این دریای تند و تیره و سنگین آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید نان به سفره, جامه تان بر تن یک نفر در آب می خواند شما را موج سنگین را به دست خسته می کوبد باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده سایه هاتان را ز راهِ دور دیده آب را بلیعده در گود کبود و هر زمان بی تابیَش افزون می کند زین آب ها بیرون گاه سر گاه پا آی آدم ها او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید می زند فریاد و امیدِ کمک دارد آی آدم ها که رویِ ساحل آرام, در کار تماشائید موج می کوبد به روی ساحل خاموش پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش می رود نعره زنان وین بانگ, باز از دور, می آید: آی آدم ها آی آدم ها آی آدم ها