از ظلمت رمیده خبر میدهد سحر شب رفت و با سپیده خبر میدهد سحر از اختر شبان، رمهی شب رمید و رفت وز رفته و رمیده خبر میدهد سحر زنگار خورد جوشن شب را به نوشخند از تیغ آب دیده خبر میدهد سحر باز از حریق بیشهی خاکسترین فلق آتش به جان خریده خبر میدهد سحر از غَمز و ناز و اَنجُم و از رمز و رازِ شب بس دیده و شنیده خبر میدهد سحر بس شد شهید پردهی شبها، شهابها وان پرده ها دریده خبر میدهد سحر آه آن پریده رنگ که بود و چه شد که زو رنگش ز رخ پریده خبر میدهد سحر چاووشخوان قافلهی روشنان، امید! از ظلمت رمیده خبر میدهد سحر