درختان که سرسبزند علف ها که می رقصند باد که میپیچد در تن بیشه زار و می گذرد و من تنها می مونم تنها می مونم روز ها که پر رنگ اند مردم که در حال خنده اند آسمون یک دست آبی ابری بر پیکر ندارد و من تنها می مونم تنها می مونم تنها من تنهای تنها ، می گذرم ، از میان روز و شب بی آنکه کنار تو باشم من تنهای تنها ، می گذرم ، از میان روز و شب بی آنکه کنار تو باشم گل های مست بهاری می خندند با بی قراری می پاشند ابر بر بام آسمون خراشان خالی و من تنها می مونم تنها می مونم تنها شاخ و برگ درخت همسایه سر دوانده بر فراز کوچه نقش می گردد سایه زیر پای یاری که رفته وتنها می مونم تنها می مونم تنها می مونم تنها می مونم من تنهای تنها ، می گذرم ، از میان روز و شب بی آنکه کنار تو باشم من تنهای تنها ، می گذرم ، از میان روز و شب بی آنکه کنار تو باشم