در بندر تهران به غروب های بی تو به کشتی ها به نفتکش ها نگاه می کنم به مستی مردم بر عرشه های انزوا گوشه گیر و تنها نگاه می کنم موج ها لبالب پیش می آیند تا میدان آزادی و باز می گردند کاش مرغان مهرآباد مرا بر بال خود میبردند هرکجا رها می کردند در بندر تهران میان نفتکش ها به روزهای بی تو چشم می دوزم این روزها دلخوشم شاید آکاردئون ها در این بندر دلگیر هنوز می نوازند خیال میکنم هنوز سایه هایی هستند که در خانه هاشان تنها میخندن و میچرخن ای کاش تو باشی یکی میان آنها در این بندر دلگیر تهران موجها لبالب پیش می آیند تا میدان آزادی و باز می گردند کاش مرغان مهرآباد مرا بر بال خود میبردند هرکجا رها می کردند خیال میکنم هنوز سایه هایی هستند که در خانه هاشان تنها میخندن می چرخن ای کاش تو باشی یکی میان آنها در این بندر دلگیر تهران در بندر تهران به غروب های بیتو به کشتی ها، نفتکش ها...