بیخود شدهام ، لیکن ، بیخودتر از این خواهم! با چشم تو میگویم: من مست چنین خواهم! ... من تاج نمیخواهم ؛ من تخت نمیخواهم در خدمتت افتاده ، بر روی زمین خواهم! ... آن یار نکوی من ، بگرفت گلوی من گفتا که چه می خواهی؟! گفتم که همین خواهم! ... با باد صبا خواهم تا دم بزنم ، لیکن ، چون من دم خود دارم ، همراز مهین خواهم! ... من تاج نمیخواهم ؛ من تخت نمیخواهم در خدمتت افتاده ، بر روی زمین خواهم! ...