از هجر تو در خویشم چندی شده درویشم حالم چه خراب است غم هجر تو دارم مشتاق تر از پیشم من آنچه تو خواهی شم خود را برسان وسوسه انگیز کنارم مرا بی قرارت کن شیفته ی مرامت کن اسیر آن دامت کن شوق تو دارم چنان مرا رامت کن به عشق من عادت کن خواهشم اجابت کن آرام جانم مرا بی قرارت کن شیفته ی مرامت کن اسیر آن دامت کن شوق تو دارم چنان مرا رامت کن به عشق من عادت کن خواهشم اجابت کن آرام جانم تو مطلوبی و من طالب اینک شده ای قالب بر روح و دل و جان من ای ناجی بی رحم آخر به چه عنوانی حکم دلو را میخوانی از هجر تو مجروهم دیگر تو نزن زخم مرا بی قرارت کن شیفته ی مرامت کن اسیر آن دامت کن شوق تو دارم چنان مرا رامت کن به عشق من عادت کن خواهشم اجابت کن آرام جانم مرا بی قرارت کن شیفته ی مرامت کن اسیر آن دامت کن شوق تو دارم چنان مرا رامت کن به عشق من عادت کن خواهشم اجابت کن آرام جانم آرام جانم مرا بی قرارت کن شیفته ی مرامت کن اسیر آن دامت کن شوق تو دارم چنان مرا رامت کن به عشق من عادت کن خواهشم اجابت کن آرام جانم مرا بی قرارت کن شیفته ی مرامت ک اسیر آن دامت کن شوق تو دارم چنان مرا رامت کن به عشق من عادت کن خواهشم اجابت کن آرام جانم