یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود خاتون تو شهر ما با هزار نازوادا میخوام بگم براتون قصه ای از یه خاتون با صدهزارتا عاشق تو کوچه های ایرون خاتون اسب طلایی با پیرهن حنایی بسته کمر به سینه ما همه دست به سینه یه خاتون یه ایرون یه لیلی یه مجنون قصه ای که نرفت از یاد مثل شیرین و فرهاد یه خاتون یه ایرون یه لیلی یه مجنون قصه ای که نرفت از یاد مثل شیرین و فرهاد شمع و چراغا رو روشن کنید خاتون شهر سر رسید نغمه و شادی سر کنید غصه به پایون رسید همسایه ها رو خبر کنید خاتون شهر سر رسید کلاه و کفشو تا کنید قصه به پایون رسید یه خاتون یه ایرون یه لیلی یه مجنون قصه ای که نرفت از یاد مثل شیرین و فرهاد یه خاتون یه ایرون یه لیلی یه مجنون قصه ای که نرفت از یاد مثل شیرین و فرهاد