خسته دل ناامید به عشق صبح روشن مرغک بی بال و پر به عشق باغ و گلشن زنده دل مو سفید به شوق زنده بودن کودک نو رسیده به ذوق پر گشودن به ساز این زندگی همه دارند می رقصند پس چرا من نرقصم اونی که خیلی داره اونی که هیچ نداره اون که رو فرش سنگی شب رو به صبح میاره اون کسی که یه عمره نشسته غصه خورده اون که به شوق فردا به شادی رو آورده به ساز این زندگی همه دارند می رقصند پس چرا من نرقصم اونی که صدها کتاب رفته نشسته خونده واسه بیشتر دونستن وجودش رو سوزونده اون که آرزوهاش حباب روی آبه کسی که هر گناهی به چشم اون ثوابه به ساز این زندگی همه دارند می رقصند پس چرا من نرقصم