مقصد اگه عبادته با اشک من وضو کن این دل پاره پاره رو برای من رفو کن راهی کوه و برزنی دربدر محبت تو چشم بی فروغ من خودت رو جستجو کن سد سکندر می شکنم برات با یک اشاره به آب و آتش می زنم اگرچه بی گداره اشکمو نادیده نگیر ای نور هر دو دیده عصاره درد منه از چشم من چکیده از چشم من چکیده مقصد اگه عبادته با اشک من وضو کن این دل پاره پاره رو برای من رفو کن راهی کوه و برزنی دربدر محبت تو چشم بی فروغ من خودت رو جستجو کن طلوع صبح آشنا ستاره ای به من گفت کلام سرسپردنو اشاره ای به من گفت دلم یه کوه و دست من یه آسمون ستاره اگرچه راه رفتنم هنوز پر از غباره هنوز پر از غباره مقصد اگه عبادته با اشک من وضو کن این دل پاره پاره رو برای من رفو کن راهی کوه و برزنی دربدر محبت تو چشم بی فروغ من خودت رو جستجو کن خودت رو جستجو کن خودت رو جستجو کن خودت رو جستجو کن