نه صدای پا میاد نه زنگ در ، نه تلفن صبر من تموم شده دیر نشده کاری بکن دل این کُلونِ دَر می زنه ، اما بی صدا دلهره یه عالمه نَفَس یه آهِ بی هوا دم به دم یه حرفی باز میاد می شینه توُ گَلوم همه جمع می شه واسه وقتی نشستی رو به روم نمی شه رو تو حساب کرد مثِ آفتاب زمستون میری بی خبر ، نگفته میشی باز دوباره مهمون نمی شه حتی کـَمـِت کرد از تو جمع دلخوشی ها تو نباشی دیگه از ما چی می مونه جز یه تنها!؟ نه هوای جاده ها نه کوچه و خیابونا نه غم پیاده رو نه گریه های ناودونا نه سکوت سرد پارک نه سقف دلگیر خونه تو که نیستی به دلم حتی غم هم نمی مونه باشه هر چی تو می خوای هر جوری که تو راحتی تو پری قصه ها نمی شی یار پاپتی نمی شه رو تو حساب کرد مثِ آفتاب زمستون میری بی خبر ، نگفته میشی باز دوباره مهمون نمی شه حتی کـَمـِت کرد از تو جمع دلخوشی ها تو نباشی دیگه از ما چی می مونه جز یه تنها!؟ ... جز یه تنها ... جز یه تنها