آورد تو را با خود بادی که ز مشرق بود عطری ز میان برخواست با آمدنت در باد باران به زمین افتاد من مست در آغوشت پنجاه هزار آهو مابین هزاران قو در متن نگاه تو پیدا شده بودند و آغاز شد این میلاد من واله و مدهوشت یک سایه تولد یافت از رقص دو تن در نور خندیدم و خندیدی چرخیدم و چرخیدی در فاصله ای آزاد من سایه آن دوشت مهر بارید از آن لبخند بارید به لب هایم پاشید هزاران رنگ بر گیس غزل هایم کاغذ به قلم تن داد من وصل به تن پوشت آتش فوران میکرد از قلب تو تا دریا از دامن یک کوهت تا دامن ماهی ها تو قله آتش زا من آتش بر دوشت تو قله آتش زا من آتش بر دوشت یک سایه تولد یافت از رقص دو تن در نور خندیدم و خندیدی چرخیدم و چرخیدی در فاصله ای آزاد من سایه آن دوشت