چقدر دلگرم من بودی، منی که سرد و یخ بودم منی که ساده می گفتم واسه عاشق شدن زودم چقدر دلگرم من بودی، منه سردرگم بی تاب منی که گم شده بودم توی پس کوچه های خواب چقد عاشق شده بودی یه عشق تلخ و بی فردا تقلای شب و خورشید حقیقت بود یا رویا تو مرز بی نشونی ها، نشونم کرده بودی تو به من هر لحظه می گفتی تو هم یک لحظه عاشق شو تو هم یک لحظه عاشق شو تو هم یک لحظه عاشق شو عاشق شو عاشق شو چقدر پروانگی خوش بود نصیبی که نمی بردم تو اوج زندگی بودی ولی من ساده میمردم چقدر دلواپسم بودی ، تو وقتای گریز من چقدر من با تو بد کردم، پشیمونم عزیز من پشیمونم عزیز من پشیمونم عزیز من