مَرا در تَنَش غُسلِ تَعميد داد به مَن اِسمِ شَب، اِسمِ خورشيد داد براي نَفَس هاي مَن شِعر گُفت مَرا خَط به خَط خواند و تَکرار کرد مَرا از تَهِ بيشه بيدار کرد شِکارِ هَمان لَحظه را ياد داد براي مَن از شاخه بَرگي چيد مَرا شُست وشو داد و آغاز کرد جَنگَل شو شاعر، جَنگَل شو شاعر گُم باش و پيدا، ما باش و تَنها که از سايه ها آفتابي تَري که از اين غَزَل خانه آبي تَري مَرا لَب به لَب گُفت، مَرا دِل به دِل سوخت مَرا تَن به تَن دوخت، مَرا مو به مو بافت مَرا نونَفَس خواست، مَرا شَب به شَب ساخت مَرا بي هوا رَفت، مَرا در به در مُرد جَنگَل شو شاعر، جَنگَل شو شاعر گُم باش و پيدا، ما باش و تَنها که از سايه ها آفتابي تَري که از اين غَزَل خانه آبي تَري مَرا بَر چَليپاي ما ساز زَد، مَرا در شَبِ گُنگ و گُم گَنگ شُد مَرا نيمه شَب ناگَهان فِکر کَرد، مَرا تا تَهِ باغِ بودا بود مَن و سايه را مَرمَرِ داغ شُد، مَن و واژه را تا عَلف دود کَرد مَرا در طَلاي صدا آب کرد، مَرا در نَفَس هاي خود شير داد جَنگَل شو شاعر، جَنگَل شو شاعر گُم باش و پيدا، ما باش و تَنها که از سايه ها آفتابي تَري که از اين غَزَل خانه آبي تَري