دوستم داشته باش دوستم داشته باش، بادها دلتنگند دست ها بیهوده، چشم ها بی رنگند دوستم داشته باش، شهرها می لرزند برگ ها می سوزند، یادها می گندند باز شو تا پرواز، سبز باش از آواز آشتی کن با رنگ، عشق بازی با ساز دوستم داشته باش، سیب ها خشکیده یاس ها پوسیده، شیر هم ترسیده دوستم داشته باش، عطرها در راهند دوستت دارم ها، آه، چه کوتاهند دوستت خواهم داشت، بیشتر از باران گرمتر از لبخند، داغ، چون تابستان دوستت خواهم داشت، شادتر خواهم شد ناب تر، روشن تر، بارور خواهم شد دوستم داشته باش، برگ را باور کن آفتابی تر شو، باغ را از بر کن دوستم داشته باش، عطرها در راهند دوستت دارم ها، آه، چه کوتاهند خواب دیدم در خواب، آب، آبی تر بود روز، پُرسوز نبود، زخم، شرم آور بود خواب دیدم در تو، رود از تب می سوخت نور، گیسو می بافت، باغچه، گل می دوخت دوستم داشته باش، عطرها در راهند دوستت دارم ها، آه، چه کوتاهند