با یاد روز آشنایی همراه اندوه نگاهت رفتم که دیگر برنگردم دیگر نمی مانم به راهت یاد تو همچون سایه با من هر جا که رفتم همسفر بود تو بی من و یاد تو با من عشق تو دیگر بی ثمر بود من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر برنگردم من شعله ای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم رفتم دگر بدرود بدرود پایان گرفت افسانه ما چون قایقی در دست طوفان ما عشقمان گم شد به دریا رفتم دگر بدردود بدرود از من چه دیدی من چه کردم از من گذشتی بی تو من هم رفتم که دیگر بر نگردم اکنون چو پاییز نگاهت غمگینم و تنها و خسته کی می توان برگشت افسوس پشت سرم پلها شکسته کی می توان برگشت افسوس پشت سرم پلها شکسته کی می توان برگشت افسوس پشت سرم پلها شکسته