بعد از این جوید در افق ها چشم من تصویر رویش را با غمش بی او همسفرم کی رود یادش از نظرم رفت و من چون تک برگی تنهام مانده ام بی شور و تمنا با او در غروبی رویایی قصه ها گفتم ز آشنایی ♪ او را جویم پس از این در رویاها بر هر برگی بنویسم نامش را ناگه رفت او در غروبی خونین مانده ام اینجا من خاموش و غمگین آیینه ها شده پر از نقش او شوری در این دل تنگم دیگر کو چون جنگل ها خاموش و دلگیرم در زندان تنهایی اسیرم پس از او به دلم بخدا خفته آرزو ♪ بعد از این جوید در افق ها چشم من تصویر رویش را با غمش بی او همسفرم کی رود یادش از نظرم رفت و من چون تک برگی تنهام مانده ام بی شور و تمنا با او در غروبی رویایی قصه ها گفتم ز آشنایی ♪ او را جویم پس از این در رویاها بر هر برگی بنویسم نامش را ناگه رفت او در غروبی خونین مانده ام اینجا من خاموش و غمگین آیینه ها شده پر از نقش او شوری در این دل تنگم دیگر کو چون جنگل ها خاموش و دلگیرم در زندان تنهایی اسیرم پس از او به دلم بخدا خفته آرزوها پس از او به دلم بخدا خفته آرزوها