مانده از شبهای دورادور بر مسير خامش جنگل سنگچینی از اجاقی خرد اندر او خاکستر سردی همچنان که اندر غبار اندوده ی انديشه های من ملال انگیز طرح تصويری درآن هر چیز داستانی حاصلش دردی ♪ مانده از شبهای دورادور بر مسير خامش جنگل سنگچینی از اجاقی خرد اندر او خاکستر سردی همچنان که اندر غبار اندوده ی، انديشه های من ملال انگیز طرح تصويری درآن هر چیز داستانی حاصلش دردی داستانی حاصلش دردی ♪ روز شيرينم که با من، آتشی داشت نقش نا همرنگ گردیده سرد گشته، سنگ گردیده با دم پاييز عمر من، کنايت از بهار روی زردی ♪ روز شيرينم که با من، آتشی داشت نقش نا همرنگ گردیده سرد گشته، سنگ گردیده با دم پاييز عمر من، کنايت از بهار روی زردی با دم پاييز عمر من، کنايت از بهار روی زردی همچنانکه مانده از شبهای دورادور بر مسير خامش جنگل سنگچینی از اجاق خرد اندر او خاکستر سردی اندر او خاکستر سردی مانده از شبهای دورادور بر مسير خامش جنگل سنگچینی از اجاقی خرد اندر او خاکستر سردی همچنان که اندر غبار اندوده ی، انديشه های من ملال انگیز طرح تصويری درآن هر چیز داستانی حاصلش دردی داستانی حاصلش دردی داستانی حاصلش دردی داستانی حاصلش دردی داستانی حاصلش دردی