خدایا چشمه ها شد سنگ و در سنگ چراغ لاله ها بی نور و بی رنگ شکسته حنجر و فریاد و فریاد ، ای داد و بی داد که دشمن خیمه زد فرسنگ و فرسنگ یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن بد مکن، بد مکن، دل بد مکن دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت، بر مراد ما نگشت دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت، بر مراد ما نگشت دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور غم مخور، غم مخور، ای غم مخور یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن بد مکن، بد مکن، دل بد مکن